حوزه علمیه نرجسيه (س) سيرجان
narjesiyeh-sirjan.womenhc.com
narjesiyeh-sirjan.womenhc.com
رزمنده بسیار تنومندی بود که علاقه خاصی به کشتی داشت. روزی در یکی از جبهه ها دیدم که دستش قطع شده بود و به شدت از آن خون می رفت. چفیه ام را به او دادم تا دستش را ببندد. به قدری خون از بازویش جاری بود که دستش رابه زمین فشار می داد تا جلوی خون ریزی گرفته بشود…
بعد از عملیات والفجر4 که شهید برونسی مجروح شد، برای دیدنش به بیمارستان مشهد رفتم که دیدم برونسی با همان روحیه شاداب و ساده، کودکانش را روی تخت نشانده و با آن ها بازی می کند. پس از احوال پرسی و عیادت، به من گفت: فلانی برو اتاق کناردستی از یکی از دوستانمان هم عیادت کن. وقتی به اتاق کناری وارد شدم بلافاصله «تموچین کشتی گیر» را شناختم و با خنده به وی گفتم:«حاجی برونسی مرا فرستاده تا از تو عیادت کنم» خیلی خوشحال شد. با خودم گفتم: این حاجی برونسی حتی این جاهم هوای همه نیروهایش را دارد…
در جبهه که بودیم به هریک از فرماندهان برای رتق و فتق امور خودرویی امانت داده می شد و به هریک از بی سیم چی ها هم یک موتور تریل می دادند. روزی در حوالی میدان تقی آباد مشهد شهید برونسی را دیدم که با موتور سیکلت در حال عبور بود. از یکی از دوستان سؤال کردم: حاجی که ماشین دارد چرا با موتور این طرف وآن طرف می رود؟ گفت: حاجی این ماشین را برگردانده و گفته آن را به دیگری بدهند. این موتور سیکلت هم مال یکی از دوستانش است که بر آن سوار شده. «حاجی برونسی» نسبت به استفاده از بیت المال بسیار حساس است…
*شهدا رایاد کنیم حتی بایک صلوات*
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط پاریزدخت در 1392/02/05 ساعت 11:07:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |