بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این روضه ...

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم ، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟

ای عشق مجسم ! که به جای غم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه !

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ، آجرک الله !

عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده ، همراه نسیم سحری روی پرفطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی ، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خداوند در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد.

کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم ، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من هم چو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است ، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر طویل است که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است ، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است ، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب « قتیل العبرات » است ، ولی حیف که ارباب « اسیر الکربات » است ، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه یار است…



 

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.