موضوع: "دلتنگی ها"

نکته مهدوی از محضر حضرت آیت الله بهجت(رحمه الله علیه)...

هر کسی که برای حاجتی به مکان مقدسی مانند مسجد مقدس جمکران می رود،

باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض،

یعنی فرج خود آن حضرت را نیز از خداوند بخواهد…

 

*صلوات*

این نهضت خونین را در دست شما دادیم...

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای( مدظله العالی) : هرشهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملّت است.

 

گفتند که ما رفتیم از کرده خود شادیم

این نهضت خونین را در دست شما دادیم

تا زنده به ایمانید، تا در صف قرآنید

با لطف امام عصر(ارواحنابفداه) در راه شهیدانید…

 

*سالروز شهادت سردار حاج حسین خرازی گرامی باد*



*شهدا را یاد کنید حتی بایک صلوات*


چه کسی می تواند منتظر باشد؟

حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی :

در باب انتظار فرج که روایات بسیاری داریم که افضل اعمال است،

چه کسی می تواند منتظر باشد؟

کسی که حبّ دنیا دارد؟ اگر حضرت اباصالح المهدی( ارواحنابفداه) تشریف بیاورند، حاضرم دست از همه چیز بردارم و هر امری فرمودند بگویم: چشم؟؟؟؟؟؟

اگر این چنین شویم ، بی برو برگرد دستمان را خواهد گرفت، چه چشم ظاهری بیند ، چه نبیند.


*صلوات*

چقدرخودمان را به آقایمان سپرده ایم؟؟؟؟؟

 

محبت های حضرت اباصالح المهدی (ارواحنابفداه) به هنگام مرگ هم شامل ما می شود.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی می فرمایند:

«اگرکسی واقعاً مهدوی باشد، همین که دارد می میرد، نخستین کسی که به بالین او می آید، وجود مبارک حضرت است.»


اگر ما مؤمن مهدوی باشیم زندگی و مرگمان غرق در محبت حضرت اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

ولی ما چه کرده ایم؟

تاحالا چقدر از محبت های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن گفته ایم، چه قدر در این باره پیامک زده ایم؟

چند تابلو از جلوه های مهر و محبت نقش دیوار فکر، جان و خانه مان شده است، چقدر!!!!!!!!!!!!

امام محمدباقر(علیه السلام) به یکی از یارانش که با دوستان خود همواره درباره ولایت گفتگو می کردند، فرمودند: «به خداوند قسم دوست می دارم در گفتگو ایشان با شما باشم. من بوی شما و روح شما را دوست می دارم. شما بر دین خدا و دین فرشتگان اویید پس ما را با تقوایتان و اجتهاد و کوششتان یاری کنید.»

از این همه محبت چند پیمانه برداشته ایم؟

چقدر خودمان را به آقایمان سپرده ایم؟

 

عهدکردم که بدهکارنباشم به کسی

وای از دست محبت که بدهکار شمایم آقا……

 

خدایا، ولیّ ات حضرت حجّة بن الحسن

که درودهای تو بر او و بر پدرانش باد

در این لحظه و در تمام لحظات

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یاری گر

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتی

که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،

و مدّت زمان طولانی در آن بهره مندسازی.


***** سالروز آغاز امامت و ولایت حضرت اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبارک *****


* برای سلامتی آقایمان صلوات *

عشق يعني....

عشق گاهي خواهش برگ است در اندوه تاك

عشق گاهي رويش برگ است در تن پوش خاك

عشق گاهي ناودان گريه اشك بهار

عشق گاهي طعنه بر سرو است بالاي دار

عشق گاهي يك تلنگر بر زلال تنگ نور

پيچ وتاب ماهي انديشه در ژرفاي تور

عشق گاهي شور رستن درگياه

عشق گاهي غرقه خورشيد در افسون ماه

عشق گاهي سوز هجران است در اندوه ني

رمز هوشياريست در مستي مي

عشق گاهي معجز قلب مريض

رويش سبزينه اي در برگ ريز

عشق گاهي شرم خورشيد است در قاب غروب

روزه اي با قصد غربت ذكر بر لب پايكوب

عشق گاهي هق هق آرام اما بي صدا

اشك ريز ذكر محبوب است در پيش خدا

عشق گاهي طعم وصلت ميدهد

مزه شيرين وحدت ميدهد

عشق گاهي شوري هجران دوست

تلخي هرگز نديدن هاي اوست

عشق گاهي يك سفر در شط شب

عشق پاورچين نجواي دو لب

عشق گاهي مشق هاي كودكيست

حس بودن با خدا در سادگيست

عشق گاهي كيمياي زندگيست

عشق در گل راز ناپژمردگيست

عشق گاهي بوي رفتن ميدهد

صوت شبناك تو را سر ميدهد

عشق گاهي نغمه اي در گوش شب

عادتي شيرين به نجواي دو لب

عشق گاهي مينشيند روي بام

گاه با صد ميل ميافتد به دام

عشق گاهي سر به روي شانه اي

اشك ريز آخر افسانه اي

عشق گاهي هم حكايت ميكند

از جدايي ها شكايت ميكند

عشق گاهي نوبهاري گاه پاييزي سرخ زرد

گاه لبخندي بر لبهاي تو گاه كوه درد

عشق گاهي دست لرزان تو ميگيرد درون دست خويش

گاه مكتوب تو را ناخوانده ميداند زپيش

عشق گاهي راز پروانه است پيرامون شمع

گاه حس اوج تنهايست در انبوه جمع

عشق گاهي بوي ياس رازقي

ساقدوش خانه بن بست مادري

عشق گاهي هم خجالت ميكشد

دستمال تر به پيشاني عالم ميكشد

عشق گاهي ناقه انديشه ها را پي ميكند

هفت مترل را تا رسيدن بي صبوري طي ميكند

عشق گاهي هم نجاتت ميدهد

سيب در دستي و صاحب خانه راهت ميدهد

عشق گاهي در عصا پنهان ميشود

گاه بر آتش گلستان ميشود

عشق گاهي رود را خواهد شكافت

فتنه نمروديان زو رنگ باخت

عشق گاهي خارج از ادراك هاست

طعنه لولاك بر افلاك هاست

عشق گاهي شرم چاه و ناله حيدري

گاه زخم هاي كبود فاطمي

عشق گاهي شرم در و ديوار و ميخ

سكوت ناله و فرياد و جيغ

عش يعني پر و بال شكسته

يعني زهر كين بر جگر حسن نشسته

عشق گاهي زينب و آه و ناله

گاه موهاي پريشان و اشك رقيه

عشق گاهي استخواني در گلوست

زخم مسماريست در پهلوي دوست

عشق گاهي ذكر محبوب است بر ني هاي تيز

گاه در چشمان مشكي اشك ريز

عشق گاهي خاطر فرهاد و شيرين ميكند

گاه ميل ليلي اش با جام مجنون ميكند

عشق گاهي تاري يك آه بر آينه اي

حسرت ناديدن معشوق در آدينه اي

عشق گاهي چاه را مترل ميكند

يوسفين دل را مطاع دل ميكند

عشق گاهي هم به خون آغشته شد

با شقايق ها نشست و همنشين لاله شد

عشق را گو هر چه خواهد شود

با تو اما عشق پيدا ميشود

بي تو اما عشق كي معنا شود….



شکوای سبز

خدایا:

عفو تو در مقابل گناهم نگاه نکردنت به لغزشهایم چشم پوشی ات از ستمهایم پرده افکنی ات بر زشتی رفتارم و صبوری و برد باری ات در مقابل کثرت جرمهایم  قصورها و تقصیرهایم  نسیانها و عصیانهایم را بدین طعم انداخته است که باز انچه لیاقتش راندارم از تو بخواهم . انچه از رحمتت روزی ام کرده ای انچه ازقدرتت نشانم داده ای انچه از مهربانی ات در اجابت به من فهمانده ای وادارم می کند که در کمال ارامش به راز و نیاز با تو بنشینم . در مقابل تو احساس امنیت کنم .در فضای انس و ملاطفت  و نه هراس و وحشت با تو مناجات کنم. خواسه هایم را در دامن کرامت تو بریزم و به شاخسار اجابت تو بیاویزم .سابقه ی کرامت تو چنان کرده است که این حقیر سر تا پانیاز به درگاه تو با ناز رجوع کنم. خواسته ام رادر لفاف  کرشما  می پیچم واز تو طلبکاری می کنم واگر در اجابت خواسته ام تاخیر کنی از سر جهالت زبان گله می گشایم و با چشم عناب به دستهای تو نگاه می کنم . و این در حالی است که تاخیر تو در استجاب خواسته ام بی تردید خیر مرا به همراه دارد و از نگاه تو به عاقبت کارها سرچشمه می گیرد.

خدایا:

من مولایی به مهربانی و شکیبایی تو به خوبی و صبوری تو به عظمت و بردباری تو به کرامت وملاحظه کاری تو ندیده ام مهربانی تو قصه غریبی است. 

خدای من !  تو مرا می خوانی و من از تو روی می گردانم . تو به سوی من دست دوستی دراز می کنی و برایم اغوش مهر می گشایی و من به تو پشت می کنم و کینه می دوزم . تو با همه ی عظمتت به سوی من می ایی و من با همه ی حقارتم از تو می گریزم . وای بر من ! انگار که منتی بر تو دارم . انگار که ولی نعمت توام . اما…شگفتا که همه ی این زشتی ها و پستی ها وپلیدی ها باز مانع لطف واحسان تو نمی شود. تو را از بخشش بیکرانه ات باز نمی دارد . تو را به وادی مقا بله و انتقام نمی کشاند و از عطایای تو چیزی کم نمی شود . پس ای خدا بر این بنده ی نادانت رحم کن و در مقابل جهالتش اغوش شفقت بگشا وباران فضل و احسانت را بر کویرستان نادانی او ببار که تو کرامت محضی و بخشش و مهربانی شایسته ی توست . 

            

                                                

بهترین سراغاز

ای که با نامت جهان اغاز شد                    دفتر من هم به نامت باز شد

دفتری کز نام تو زینت گرفت                       کارش از چرخ هم بالاتر گرفت

انتظار سپید

         کسی که رفته ای که تمنا کنم تو را            کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

         غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور       پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

         با صد هزار جلوه برون امدی که من          با صد هزار دیده تماشا کنم تو را