موضوع: "گالری عکس"

با ولایت تا شهادت...

بیعت با امام زمان (عج)

بسمه تعالی
تجلی عطر دل آرای خدا …..
سلام برتوای باقی نهاده ی خدا در زمین …….
سلام بر تو ای پیشاپیش داشته ی آرزو شده ……
نور افشانند آسمانها از تجلی ،عطر دل آرای خدا
شوری بپاست در دلمان ،ای قائم …..
ندای جبرئیل می آید و می شنویم …….
چه زیباست نویدیست برای دلمان ،می شنویم ……
می خواند مارا سوی مسیر نور افشان امید تجلی تو ……
ای فرزند چراغهای تابان ……..
ای فرزند ستارگان فروزان ……
شیعیان مسرورند وملائک در ذکر ……
نور امید در دلمان ،تبسم شعف برلبمان …..
وعده حق در نظرمان ……..
پیک مسیحایی زهرا …. گلواژه های محمدیست در دلمان
باید شروع شود ،الفبای مهدویتت در دلمان …..
ای ذوالفقار حیدر : تورا داشته ایم پیش از آنکه در آرزویت باشیم ….
امامت زمان در تو معنا میشود
راه حق در تو پیدا می شود
می طلبد سرنوشت ها ،رخصت از قلب نورانیتان
منجی آخرالرمان :عالی ترین شاخص حیات در شما معنا میشود …..
آنگاه که گامهای بلوریتان همچو قطرات شبنم بر دل خشکیده منتظران زمان می ریزد و به سبزه زار امید مبدلشان می کند … ماییم مردم آخرالزمان بر خود می بالیم از حضورتان ….امامت شما افتخاریست بر دلمان ……

مدافعان حرم

پایان سیطره شجره خبیثه داعش مبارک

ادامه »

هفته کتاب وکتابخوانی گرامی باد

سخنان رهبری درباره کتاب

ادامه »

هفته کتاب وکتابخوانی مبارک

مقاله با موضوع هفت سین قرآنی

 

 

 

 

عنوان

هفت سین قرآنی

 

استاد

سرکار خانم جهانشاهی

 

گردآورنده

رحیمه شهاب الدینی

بهار96

مقدمه

پژوهش پیرامون قرآن و علوم قرآنی از ان جهت حائز اهمیت است که قرآن منبع معارف و دستورات زندگی انسان و در واقع کتاب انسان است برای به ثمر رسیدن نهال انسان راهی جز به کار گیری برنامه قرآن و عینیت یافتن آن در زندگی انسان وجود ندارد.از این جهت به گردآوری این هفت سین قرآنی در بهار 96 بر آمدیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«سبیل به معنای راهی که به راحتی می توان در آن حرکت کرد»

آیه های در این زمینه( و انهرا و سبلا)[1] چشمه ها را از کوه ها جاری کرد و راه ها پدیدار ساخت (لیصدونهم عن السبیل)[2]شیاطین همیشه آنها و مردم را از خدا غافل و از راه  او باز می دارند . سبیل به معنای راه است. اعم از هر گونه راهی،چه راه ضلالت باشد،چه راه هدایت و یا راه معمولی برخی دیگر گفته اند که سبیل در معانی گفته شده به کار رفته است که به تعدادی از آنها اشاره می شود 1- مطلق راه ، راه سفر(ولاجینا الا عابری سبیل) و همچنین که جنب هستید،مگر این که مسافر باشید 2 راه است،( و من یتبدل اکفر باایمان فقد ضل سواء اسبیل) کسی که کفر را با ایمان مبادله کند او آن را بجای ایمان بپذیرد از راه مستقیم(عقل و فطرت)گمراه شده است.

3- راه حل مشکل راه چاره و نجات(فامسکهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا)اگر گواهی دادند آنان(زنان) را در خانه های(خود) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا این که خداوند راهی برای آنها قرار دهد.

و همچنین سبیل در قرآن در معناهای دیگر هم به کار رفته است از جمله: گناه، راه مومنان، راه و رفتار گناه کاران،راهی میان حق و باطل،مال زاد و توشه.

 

 

 

 

سلم در معنای : در امام ماندن از آفات و بیماریهای ظاهری و باطنی

در قرآن خداوند متعال می فرماید(بقلب سلیم)[3] یعنی خالی از دغل که این امری باطنی است و آیه ی شریفه (مسلمه لاشیه فیها)[4] وهم بی عیب و یکرنگ باشد، که به معنای ظاهری می باشد.

سلم بیانگر صلح ایمانی و بیرونی است که در قرآن کریم گویاترین واژه برای صلح هست صلح به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در مطالعات سیاسی و اجتماعی مورد توجه اندیشمندان بسیاری در این حوزه قرار گرفتند و تعاریف متعددی از آن بیان شده است در اکثر تعاریف صلح مفهومی در برابر جنگ تعریف شده و با اتخاذ و رویکردی منفی به نبود(جنگ) تعریف گردیده و همچنین در آیه (ولکن الله سلم)[5] و ( ادخلوها بسلام آمنین)[6] یعنی به سلامت و نیز به همین معناست آیه ی شریفه (اهبط بسلام منا)[7] و سلامت حقیقی جز در بهشت حاصل نمی شود چونکه در آنجاست که بقاء و جاودانگی وجود دارد و فنا و زوال در کار نیست و در بهشت بی نیازی و عزت و صحت حاکم است و از فقر و ذلت و درد و الم خبری نیست. همانگونه که خداوند فرمود(لهم داو السلام عند ربهم)[8] که این آیات به معنای سلامت است و گفته شده السلاک نامی از نامهای پروردگار است.

 

 

 

 

 

ساعه در معنای جزئی از زمان تعبیر به قیامت شده

در قرآن در آیه  (اقتبرت الساعه)[9] و (یسئلونک عن الساعه)[10] و (و عنده علم الساعه)[11] که تشبیهی به سرعت رسیدگی به حسابهاست.

ساعتی که به معنای قیامت است سه قسمت است1- الساعه اکبری که عبارت است از بر انگیخته شدن مخلوقات برای حسابرسی به اعمالشان و این همان ساعتی است که در روایت به آن اشاره شده که فرمود ( لا تقوم الساعه حتی بظهر الفحشی و التفحس و حتی بعبد الدرهم و الدینار) و امور دیگری شبیه این  و نیز در روایت امور دیگری ذکر شده که در زمان حضرتش اتفاق نیفتاده و هنوز هم در دنیا حادث نگردیده است 2- الساعه الوسطی که عبارت است از مردن مردم یک قرن است مانند اینکه رسول خدا(ص) عبدالله انیس را دیده و فرمود (ان یطل عمر هذا اغلام لم یحت حتی تقوم الساعه) و گفته شده عبدالله بن انیس آخرین فرد از صحابه بوده که از دنیا رفت.

3- الساعه صغری که عبارت است از مردن هر فرد از انسان پس قیامت هر کسی عبارت است از مردن او که در آیه ی شریفه (قدخسرالذین کذبوبلقاء الله حتی اذاجاءتهم الساعه بغته)[12] به آن اشاره شده است و واضح است که این حسرت و ندامت در لحظه مرگ مستولی می شود.

 

 

 

السول به معنای حاجت و نیازی که نفس بر آن تحریک می شود

در قرآن در آیه شریفه (قد اوتیت سولک یا موسی)[13] این همان مطلبی است که موسی آن را درخواست کرده بود که (رب اشرح لی صدری)[14]

تسویل: زیبا جلوه دادن کاری که نفسی میل به آن دارد و در صورت زشت آن عمل را نیکو جلو داده است خداوند فرمود (بل سولت لکم انفسکم امرا)[15] (الشیطان سول لهم)[16] و بعضی از اهل ادیب گفته اند که (قالت هذیل رسول الله فاحشه بعضی از رسول خدا(ص)ناپسند را درخواست کردند که در نظرشان زیبا و پسندیده جلوه می کرد و نیز گفته شده که (سالت) در این مصرع از باب مال نیست که بعضی  از ادباء تصور نموده اند السول از حیث معنا نزدیک به امنیه به معنای آرزوست با این تفاوت که واژه ی امنیه در آرزویی بکار می رود که انسان قدرت دستیابی به آن را داشته باشد ولی سول در مورد طلب آن استعمال می شود و گویا مقام سول بعد از مرحله ی یامنیه است.

 

 

 

 

 

 

سراج به معنای سراج چراغی که بافتیله و روغن روشن می شود

که از آن تعبیر به هر شی ء نورانی شده است در قرآن آمده ( و جعل الشمس سراجا)[17] (سراجا و هاجا)[18] یعنی خورشید گفته می شود اسرجت  السراج چراغ را روشن کردم سرجت آن را در زیبایی همچون چراغ کردم.

سراج منیر در مورد پیامبر (ص) در آیه46 سوره احزاب آمده است. خداوند می فرماید (ما تو را دعوت کننده به سوی او به فرمان او قرار دادیم و هم چراغ روشنی بخش سراج منیر بودن پیامبر(ص) با توجه به این که سراج به معنی چراغ و منیر به معنی نورافشان است اشاره به معجرات و دلایل حقانیت و نشانه های صدق دعوت پیامبر(ص) است او چراغ روشنی است که خودش گواه خویش است،تاریکی ها و ظلمت ها را می زداید و چشم ها ودلها را به سوی خود متوجه می کند، وهمان گونه که آفتاب آمد دلیل آفتاب وجود او نیز دلیل حقانیت او است. در قرآن مجید چهار بار واژه سراج آمده که در 3 مورد به معنی(خورشید) است از جمله سوره نوح آیه16 و  وجود پیامبر(ص) همچون خورشید تابانی است که ظلمت های جهل و شرک و کفر را از افق آسمان روح انسان ها می زداید ولی همان گونه که نابینایان از نور آفتاب استفاده نمی کنند  کور دلان لجوج نیز از این نور هرگز استفاده نکرده ونمی کنند.

 

 

 

 

 

السجن به معنای محبوس شدن در زندان

در قرآن کریم در آیه (رب السجن احب الی)[19] و(ولیسجنونه حین )[20] سجین اسمی از نامهای جهنم است که در مقابل علیین قرار دارد و در واژه ی علیین  یک حرف اضافه دارد تا دلالت نماید بر زیادی معنای آن و گفته شده سجین اسم است برای زمین هفتم و فرمود(لفی سجین و ما ادراک ماسجین)[21]

و گفته شده است هر جایی که در قرآن جمله (ما ادراک)آمده خداوند تفسیر آن را بیان فرموده است اما مواضع که (ما یدریک) آمده بدون تفسیر و مبهم رها شده است و نیز در آیه (و ما ادراک، ما علیون)[22] پس بعد از این خداوند به تفسیر کتاب پرداختند تفسیر سجین و علیین که در این مطلب نکته  لطیفی است.

مقصود از کلمه سجین چیزی است که مقابل و مخالف علیین باشد یعنی چون خداوند متعال این دو کلمه را در مقابل هم آورده علیین هر معنایی داشته باشد سجین معنای طرف مقابل آن را دارد علیین به معنی(بلندی روی بلندی) یا به عبارت دیگر بلندی دو چندان است و سجین(پستی زیر پستی) یا به عبارت دیگر پستی دوچندان است و بهترین معنایه ای سجین به معنای جس است که هر کسی در آن بیفتد بیرون شدن از آن و خلاصی از آن برایش نیست و علیین هم درجه عالی است و منازل قرب به خدای متعال.

 

 

 

 

سکینه و سکن به معنای از بین رفتن ترس

السکون ثبوت الشی بعد تحرک و السکینه فقد قیل: هو ملک یسکن قلب المومن و یومنه و قیل له سکینه اذ سکن عن المیل الی الشهوات و قیل السکینه و السکن واحد و هو زوال الرعب سکون به معنای توقف و ایستادن هر چیزی بعد از حرکت است،برخی گفته اند: سکینه،ملکه ای است که موجب آرامش و اطمینان قلب مومن می شود. به کسی نسبت سکینه داده می شود که از تمایل به شهوات باز ایستد و ارام گیرد و همچنین گفته اند : سکینه و سکم هر دو به یک معناست و آن از بین رفته ترس است.

هو الذی انزل  السکینه فی القلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم ( او کسی است که آرامش را در دل های مومنان فرود آورد تا ایمانی  بر ایمانشان بیفزایند)

سکینه،آرامش و اطمینان خاطری است که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زایل می کند. این آرامش، ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد یا جنبه عملی را در بر گیرد به گونه ای که ثبات قدم و  مقاومت و شکیبایی به انسان بخشد.

 

 

 

 

 

 

منابع

-  قرآن کریم

- کتاب مفردات قرآن، حمید محمدی

- کتاب مفردات قرآن ،راغب اصفهانی

 

 



[1]نحل 15
[2]زخرف37
[3]شعرا 89
[4]بقره 71
[5]انفال 43
[6]حجر 46
[7]هود 48
[8]انعام 127
[9]قمر 1
[10]اعراف 187
[11]زخرف85
[12]انعام 31
[13]طاها38
[14]طاها25
[15]یوسف18
[16]محمد25
[17]نوح 16
[18]نباء 13
[19]یوسف33
[20]یوسف35
[21]مطففین8-7
[22]مطففین 19

 

 

 

 

عنوان

هفت سین قرآنی

 

استاد

سرکار خانم جهانشاهی

 

گردآورنده

رحیمه شهاب الدینی

بهار96

مقدمه

پژوهش پیرامون قرآن و علوم قرآنی از ان جهت حائز اهمیت است که قرآن منبع معارف و دستورات زندگی انسان و در واقع کتاب انسان است برای به ثمر رسیدن نهال انسان راهی جز به کار گیری برنامه قرآن و عینیت یافتن آن در زندگی انسان وجود ندارد.از این جهت به گردآوری این هفت سین قرآنی در بهار 96 بر آمدیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«سبیل به معنای راهی که به راحتی می توان در آن حرکت کرد»

آیه های در این زمینه( و انهرا و سبلا)[1] چشمه ها را از کوه ها جاری کرد و راه ها پدیدار ساخت (لیصدونهم عن السبیل)[2]شیاطین همیشه آنها و مردم را از خدا غافل و از راه  او باز می دارند . سبیل به معنای راه است. اعم از هر گونه راهی،چه راه ضلالت باشد،چه راه هدایت و یا راه معمولی برخی دیگر گفته اند که سبیل در معانی گفته شده به کار رفته است که به تعدادی از آنها اشاره می شود 1- مطلق راه ، راه سفر(ولاجینا الا عابری سبیل) و همچنین که جنب هستید،مگر این که مسافر باشید 2 راه است،( و من یتبدل اکفر باایمان فقد ضل سواء اسبیل) کسی که کفر را با ایمان مبادله کند او آن را بجای ایمان بپذیرد از راه مستقیم(عقل و فطرت)گمراه شده است.

3- راه حل مشکل راه چاره و نجات(فامسکهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا)اگر گواهی دادند آنان(زنان) را در خانه های(خود) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا این که خداوند راهی برای آنها قرار دهد.

و همچنین سبیل در قرآن در معناهای دیگر هم به کار رفته است از جمله: گناه، راه مومنان، راه و رفتار گناه کاران،راهی میان حق و باطل،مال زاد و توشه.

 

 

 

 

سلم در معنای : در امام ماندن از آفات و بیماریهای ظاهری و باطنی

در قرآن خداوند متعال می فرماید(بقلب سلیم)[3] یعنی خالی از دغل که این امری باطنی است و آیه ی شریفه (مسلمه لاشیه فیها)[4] وهم بی عیب و یکرنگ باشد، که به معنای ظاهری می باشد.

سلم بیانگر صلح ایمانی و بیرونی است که در قرآن کریم گویاترین واژه برای صلح هست صلح به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در مطالعات سیاسی و اجتماعی مورد توجه اندیشمندان بسیاری در این حوزه قرار گرفتند و تعاریف متعددی از آن بیان شده است در اکثر تعاریف صلح مفهومی در برابر جنگ تعریف شده و با اتخاذ و رویکردی منفی به نبود(جنگ) تعریف گردیده و همچنین در آیه (ولکن الله سلم)[5] و ( ادخلوها بسلام آمنین)[6] یعنی به سلامت و نیز به همین معناست آیه ی شریفه (اهبط بسلام منا)[7] و سلامت حقیقی جز در بهشت حاصل نمی شود چونکه در آنجاست که بقاء و جاودانگی وجود دارد و فنا و زوال در کار نیست و در بهشت بی نیازی و عزت و صحت حاکم است و از فقر و ذلت و درد و الم خبری نیست. همانگونه که خداوند فرمود(لهم داو السلام عند ربهم)[8] که این آیات به معنای سلامت است و گفته شده السلاک نامی از نامهای پروردگار است.

 

 

 

 

 

ساعه در معنای جزئی از زمان تعبیر به قیامت شده

در قرآن در آیه  (اقتبرت الساعه)[9] و (یسئلونک عن الساعه)[10] و (و عنده علم الساعه)[11] که تشبیهی به سرعت رسیدگی به حسابهاست.

ساعتی که به معنای قیامت است سه قسمت است1- الساعه اکبری که عبارت است از بر انگیخته شدن مخلوقات برای حسابرسی به اعمالشان و این همان ساعتی است که در روایت به آن اشاره شده که فرمود ( لا تقوم الساعه حتی بظهر الفحشی و التفحس و حتی بعبد الدرهم و الدینار) و امور دیگری شبیه این  و نیز در روایت امور دیگری ذکر شده که در زمان حضرتش اتفاق نیفتاده و هنوز هم در دنیا حادث نگردیده است 2- الساعه الوسطی که عبارت است از مردن مردم یک قرن است مانند اینکه رسول خدا(ص) عبدالله انیس را دیده و فرمود (ان یطل عمر هذا اغلام لم یحت حتی تقوم الساعه) و گفته شده عبدالله بن انیس آخرین فرد از صحابه بوده که از دنیا رفت.

3- الساعه صغری که عبارت است از مردن هر فرد از انسان پس قیامت هر کسی عبارت است از مردن او که در آیه ی شریفه (قدخسرالذین کذبوبلقاء الله حتی اذاجاءتهم الساعه بغته)[12] به آن اشاره شده است و واضح است که این حسرت و ندامت در لحظه مرگ مستولی می شود.

 

 

 

السول به معنای حاجت و نیازی که نفس بر آن تحریک می شود

در قرآن در آیه شریفه (قد اوتیت سولک یا موسی)[13] این همان مطلبی است که موسی آن را درخواست کرده بود که (رب اشرح لی صدری)[14]

تسویل: زیبا جلوه دادن کاری که نفسی میل به آن دارد و در صورت زشت آن عمل را نیکو جلو داده است خداوند فرمود (بل سولت لکم انفسکم امرا)[15] (الشیطان سول لهم)[16] و بعضی از اهل ادیب گفته اند که (قالت هذیل رسول الله فاحشه بعضی از رسول خدا(ص)ناپسند را درخواست کردند که در نظرشان زیبا و پسندیده جلوه می کرد و نیز گفته شده که (سالت) در این مصرع از باب مال نیست که بعضی  از ادباء تصور نموده اند السول از حیث معنا نزدیک به امنیه به معنای آرزوست با این تفاوت که واژه ی امنیه در آرزویی بکار می رود که انسان قدرت دستیابی به آن را داشته باشد ولی سول در مورد طلب آن استعمال می شود و گویا مقام سول بعد از مرحله ی یامنیه است.

 

 

 

 

 

 

سراج به معنای سراج چراغی که بافتیله و روغن روشن می شود

که از آن تعبیر به هر شی ء نورانی شده است در قرآن آمده ( و جعل الشمس سراجا)[17] (سراجا و هاجا)[18] یعنی خورشید گفته می شود اسرجت  السراج چراغ را روشن کردم سرجت آن را در زیبایی همچون چراغ کردم.

سراج منیر در مورد پیامبر (ص) در آیه46 سوره احزاب آمده است. خداوند می فرماید (ما تو را دعوت کننده به سوی او به فرمان او قرار دادیم و هم چراغ روشنی بخش سراج منیر بودن پیامبر(ص) با توجه به این که سراج به معنی چراغ و منیر به معنی نورافشان است اشاره به معجرات و دلایل حقانیت و نشانه های صدق دعوت پیامبر(ص) است او چراغ روشنی است که خودش گواه خویش است،تاریکی ها و ظلمت ها را می زداید و چشم ها ودلها را به سوی خود متوجه می کند، وهمان گونه که آفتاب آمد دلیل آفتاب وجود او نیز دلیل حقانیت او است. در قرآن مجید چهار بار واژه سراج آمده که در 3 مورد به معنی(خورشید) است از جمله سوره نوح آیه16 و  وجود پیامبر(ص) همچون خورشید تابانی است که ظلمت های جهل و شرک و کفر را از افق آسمان روح انسان ها می زداید ولی همان گونه که نابینایان از نور آفتاب استفاده نمی کنند  کور دلان لجوج نیز از این نور هرگز استفاده نکرده ونمی کنند.

 

 

 

 

 

السجن به معنای محبوس شدن در زندان

در قرآن کریم در آیه (رب السجن احب الی)[19] و(ولیسجنونه حین )[20] سجین اسمی از نامهای جهنم است که در مقابل علیین قرار دارد و در واژه ی علیین  یک حرف اضافه دارد تا دلالت نماید بر زیادی معنای آن و گفته شده سجین اسم است برای زمین هفتم و فرمود(لفی سجین و ما ادراک ماسجین)[21]

و گفته شده است هر جایی که در قرآن جمله (ما ادراک)آمده خداوند تفسیر آن را بیان فرموده است اما مواضع که (ما یدریک) آمده بدون تفسیر و مبهم رها شده است و نیز در آیه (و ما ادراک، ما علیون)[22] پس بعد از این خداوند به تفسیر کتاب پرداختند تفسیر سجین و علیین که در این مطلب نکته  لطیفی است.

مقصود از کلمه سجین چیزی است که مقابل و مخالف علیین باشد یعنی چون خداوند متعال این دو کلمه را در مقابل هم آورده علیین هر معنایی داشته باشد سجین معنای طرف مقابل آن را دارد علیین به معنی(بلندی روی بلندی) یا به عبارت دیگر بلندی دو چندان است و سجین(پستی زیر پستی) یا به عبارت دیگر پستی دوچندان است و بهترین معنایه ای سجین به معنای جس است که هر کسی در آن بیفتد بیرون شدن از آن و خلاصی از آن برایش نیست و علیین هم درجه عالی است و منازل قرب به خدای متعال.

 

 

 

 

سکینه و سکن به معنای از بین رفتن ترس

السکون ثبوت الشی بعد تحرک و السکینه فقد قیل: هو ملک یسکن قلب المومن و یومنه و قیل له سکینه اذ سکن عن المیل الی الشهوات و قیل السکینه و السکن واحد و هو زوال الرعب سکون به معنای توقف و ایستادن هر چیزی بعد از حرکت است،برخی گفته اند: سکینه،ملکه ای است که موجب آرامش و اطمینان قلب مومن می شود. به کسی نسبت سکینه داده می شود که از تمایل به شهوات باز ایستد و ارام گیرد و همچنین گفته اند : سکینه و سکم هر دو به یک معناست و آن از بین رفته ترس است.

هو الذی انزل  السکینه فی القلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم ( او کسی است که آرامش را در دل های مومنان فرود آورد تا ایمانی  بر ایمانشان بیفزایند)

سکینه،آرامش و اطمینان خاطری است که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زایل می کند. این آرامش، ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد یا جنبه عملی را در بر گیرد به گونه ای که ثبات قدم و  مقاومت و شکیبایی به انسان بخشد.

 

 

 

 

 

 

منابع

-  قرآن کریم

- کتاب مفردات قرآن، حمید محمدی

- کتاب مفردات قرآن ،راغب اصفهانی

 

 



[1]نحل 15
[2]زخرف37
[3]شعرا 89
[4]بقره 71
[5]انفال 43
[6]حجر 46
[7]هود 48
[8]انعام 127
[9]قمر 1
[10]اعراف 187
[11]زخرف85
[12]انعام 31
[13]طاها38
[14]طاها25
[15]یوسف18
[16]محمد25
[17]نوح 16
[18]نباء 13
[19]یوسف33
[20]یوسف35
[21]مطففین8-7
[22]مطففین 19

 

نشست سبک زندگی اسلامی باحضور سرکار خانم نیلچی زاده

بسمه تعالی

سرکار خانم نیلچی زاده در ابتدای سخنانشان به ذکر  ومعرفی برخی از دعاهای مأثوره  ائمه معصومین پرداختند که یکی از این دعاها صلوات خاصه حضرت زهرا (س) را معرفی نمودند که این دعا از جامع ترین و مستجاب ترین دعاهاست .علاوه بر آن فرمودند تمام ربناهای قرآن از جمله دعاهای مستجابند در ادامه ایشان به ذکر فضایل حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان (عج ) پرداختند و طلاب را دعوت به عمل به علوم  وفرائض دینی نمودند و فرمودند بیش از همه ،پیش از همه خودتان عمل کنید .تا خدا به شما نفوذ کلام عطا کند . باید آنقدر روی خودتان کار کنید که حرفتان اثر کند .دین برای این است که قلبمان را بادستورات خدا یکسان کنیم .باید قلبمان را به سایز دستورات خدا در بیاوریم . در ادامه ایشان به بیان مطالبی پیرامون نحوه ی پوشش و رنگ لباس جهت ایجاد شادی و نشاط پرداختند . به ذکر آثار وعلائم استفاده از رنگ های تیره اشاره کردند .فرمودند چادر لباس ملکه ی اسلام است . رنگ برتر حجاب ،رنگ مشکی است . چون بیشترین خدمت را به حجاب می کند . رنگ مشکی دورباش می دهد به نگاه های مزاحم .اگر چه رنگ مشکی برای حجاب سخت است ولی هر چه سخت است که بد نیست . حجاب زن اولویتش این است که تو را از نامحرم دورکند . در جهت ایجاد روحیه ی نشاط و شادابی راهکارهایی را ارائه دادند از جمله بیان فرمودند که انس والفت خود را با اهل بیت قطع نفرمایید . پنج آتش مقدس است که یکی از آن ها آتش عشق امام حسن (ع) است . اگر می خواهید با نشاط  باشید  جدی اهل مناجات باشید . مناجات کوفه  حضرت علی (ع) خوراک دائمتان  باشد ،با خدا عاشقی کنید  دومین عنصر نشاط ،انس با طبیعت است . قرآن کریم روئیدنیهای خاک را بهیج  می داند ،که شادی و نشاط می دهد . سحرخیزی نشاط  می دهد ،سحرخیزی امر دنیا وآخرت رااصلاح می کند .به دیدار مومنان اهل تقوا بروید قلبتان  باز می شود .جمع های مومنانه خوبتان را داشته باشید . مومن باید تفریح  سالم  داشته باشد . پیاده روی کنید ،درمان افسردگی پیاده روی خاص خود را دارد . بدون تبرج وتفاخر راحت بپوشید .ایشان ضمن سخنانشان طلاب را تشویق به مطالعه بیشتر در آیات  قرآن نمودند وآیاتی را برای تحقیق معرفی نمودند . در پایان  ضمن پاسخگویی به سوالات طلاب  مطالبی را پیرامون طب سنتی مطرح کردند و راهکارهای عملی جهت ایجاد روحیه شادی و نشاط با مصادیق خاص بیان کردند و به صورت کلی وعمومی برای برخی از مشکلات جسمی خاص نتیجه هایی را بصورت عمومی تجویز نمودند .

تصاویری از نمایشگاه کتاب حوزه علمیه نرجسیه


برپایی نمایشگاه کتاب در مدرسه علمیه نرجسیه سیرجان

به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی و در راستای ترویج فرهنگ کتابخوانی روز شنبه 22 آبان ماه نمایشگاه کتاب در مدرسه علمیه نرجسیه سیرجان به مدت 10 روز برپا گردید.

متن ادبی درباره کتاب

روزی که تو را در کنار خودم احساس نکنم، در صفحه های گذران عمرم، جایی ندارد. اگر لحظه هایم خالی از درک حضور تو باشد، رو به نابودی رفته اند.حضور تو را در همه دلتنگی ها و دلواپسی ها یم قدر دانم؛ این تو بودی که کلام روشنایی وجودت را به من هدیه کردی. در سال های گذران عمرم، دستان سبز تو بود که راهنمای وجود خالی من شد، چه روزهایی که خطاها و وسوسه ها در پی گمراه کردن من بود ولی وجود سبز تو مانع از انحرافم شد.تو، همان یار مهربان من بودی که مهربانی تو را نمی توانم به محبت و مهربانی هیچ معشوقی مثال بزنم؛ مهربانی که بی ادعا به من عشق می ورزد. استادی که هیچگاه درس هایش بوی کهنگی ندارد…پروانه ای که از روی لطف و مهربانی من را به گلبرگ های سرخ و لطبف دانش می نشاند و برایم از ترانه های دانش می سراید. واژه واژه ترانه های عاشقیت در دل و جانم نفوذ می کند و مرا به آسمان های پرستاره علم هستی می برد. جسم و جانم را از فتنه های غفلت برهان ای مونس همیشگی ام.

 رحیمه شهاب الدینی 

 

کتاب مقبولترین و نزدیک ترین چیز به طبع آدمیان است که  نه فراموش  می شود و نه تغییر می یابد.نگاه به کتاب، لذت تو را فزونی می دهد و میل تو را در فراگیری دانش شدیدتر می سازد. زبان تو را گویاتر، سخنان و بیان تو را فصیح تر، جان تو را مسرورتر و سینه تو را فراخ تر می کند و برای تو در دیدگاه عامه مردم مقام و بزرگی به ارمغان می آورد.

کتاب هم نشینی است که تو را خسته و ملول نمی سازد، دوستی که تو را فریب نمی دهد، بلند نظر و جوانمردی ست که تو را گرفتار یکنواختی و روزمرگی نمی سازد و همسایه ای ست که در کار تو تأخیر روا نمی دارد.

کجاست مونس مانند کتاب که نخوابد مگر به همراه تو و سخنی نگوید مگر هنگامی که تو خواسته باشی؟ در کجای جهان امین تر از کتاب و رازدارتر از آن می یابی که رازهای تو را نگاه دارد؟ 

کجاست اندرز دهنده ای که تو را به نشاط آورد و بازدارنده ای که تو را شیفته خود سازد؟ 

در یک کلام رفیق تنهایی کتاب 

ساجده ایسبزی

جوانها سنت حسنه اعتکاف را قدر بدانند...

مرغ دلم رها شده به سوی ایوان باصفای شاه نجف....

از قول نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است :

برادرم علی (علیه السلام) , فضائلی دارد که «لا تُحصی»قابل شمارش نیست یعنی انسانها قادر نیستند این فضائل را بشمرند؛

یعنی فوق درک و عقل و فهم بشر معمولی است؛ این امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.


                                                           بیانات مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی)1393/2/23

 

 

 *صلوات*

حضرت فاطمه‌ی زهراء (سلام الله علیها) سرور زنان عالم در همه‌ی ادوار تاریخ است این الگوست...

ما این بزرگوار [حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها] را خواسته‌ایم به عنوان الگو میان خودمان مطرح کنیم. یک زن جوان، یک دختر جوان، که زندگی‌اش، زندگی معمولی؛ لباسش، لباس فقرا؛ کارش در خانه جمع و جور کردن بچه‌ها و مدیریت خانه و کدبانویی این خانه‌ی کوچک و دستاس کردن است و آن کوه معرفت و دریای عظیم علم و دانش در وجود اوست.

قرآن چهار زن را اسم آورده که این چهار زن الگویند؛ دو الگوی نیکان عالم، دو الگوی بدان عالم. «ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط» زن نوح و زن لوط. «کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما» این دو نمونه‌ی زنانه برای مردمان کافر در طول تاریخ هستند.

وقتی خدای متعال در قرآن می‌خواهد کفار - نمونه‌ی وجود کفرآمیز و کفران‌کننده‌ی نعمت خدا - را معرفی کند، به جای فرعون و نمرود و افراد دیگر، دو زن را مثال می‌زند؛ زن نوح و زن لوط، که درهای رحمت الهی به روی اینها باز و همه‌ی امکانات برای عروج و رفعت اینها آماده بود و دو پیغمبر، آن هم پیغمبری مثل نوح و لوط، شوهران اینها بودند که در خانه‌ی آنها زندگی می‌کردند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما این دو زن قدر این نعمت‌ها را ندانستند و «فخانتاهما»؛ به شوهرهایشان خیانت کردند. این خیانت، لزوماً خیانت جنسی نیست؛ خیانتِ اعتقادی است؛ خیانتِ مسلکی است؛ راه را کج کردند. شوهرها با این‌که پیغمبر بودند و مقام عالی داشتند، به درد این زنها نخوردند؛ «فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئا»خدای متعال رودربایستی و رفاقت و خویشاوندی با کسی ندارد.

اگر کسی را مورد محبت و لطف و رحمت قرار می‌دهد، با حساب و کتاب است؛ با تعاریف نیست؛ خدا قوم و خویش کسی نیست. اینها هم با این‌که شوهرهایشان پیغمبر بودند، این شوهرهای پیغمبر نتوانستند این دو زن را از شر غضب الهی نجات بدهند؛ اینها شدند نمونه‌ی کافران همه‌ی تاریخ. در نقطه‌ی مقابل، باز خدای متعال دو زن را به عنوان نمونه‌ی مؤمنان ذکر می‌کند: «و ضرب اللَّه مثل للّذین امنوا امرأة فرعون اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجنّة و نجّنی من فرعون و عمله» یکی زن فرعون و دیگری، حضرت مریم: «و مریم ابنت عمران».

آن زن اول، قصر فرعونی او را مجذوب نکرد؛ زن پرورش‌یافته در بساط فرعونی، کسی که زن فرعون است و لابد پدر و مادر و خاندانش هم از همین طواغیت بودند، در نهایت راحت و نعمت و رفاه و عزت ظاهری بود و زندگی می‌کرد؛ اما ایمان موسی دل او را برد و تصرف کرد؛ به موسی ایمان آورد. وقتی ایمان آورد و راه را شناخت، همه‌ی آن راحت و رفاه را کنار گذاشت و دیگر آن قصر باعظمت در مقابل او جاذبه‌یی نداشت؛ گفت: «ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجنّة»؛ من خانه‌ی بهشتی را ترجیح می‌دهم؛ زندگی دنیا ارزشی ندارد. حضرت مریم هم: «و مریم ابنت عمران الّتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا»دامن خود را پاک و پاکیزه نگهداشت؛ اینها ارزشهای انسانی است. این چهار زن فقط نمونه و نماد برای زنها نیستند، بلکه نمونه و نماد برای همه‌ی زنها و مردها هستند. آن دو زن با این‌که باب رحمت جلوی آنها باز بود، به آن راه نرفتند و از آن استفاده نکردند؛ به معنویت به‌خاطر چیزهای پست و حقیر - عواملش را قرآن ذکر نکرده، حتماً چیزی است مانند اخلاق بد و یا یک خصلت بد - پشت کردند؛ یک چیز کوچک این دلهای ضعیف را به خودش جذب می‌کند و آنها را از راه حق منحرف می‌کند و می‌شوند نماد کفار و انسان ناسپاس در مقابل خدا.

اما دو زن دیگر، نماد ارزشهایند. او برایش جاذبه‌ی معنویت و جاذبه‌ی سخن حق آن‌قدر زیاد است که به همه‌ی بساط و دستگاه فرعونی پشت‌پا می‌زند، این یکی هم پاکیزگی و پاکدامنی و وارستگی دارد.حضرت فاطمه‌ی زهراء(سلام‌اللَّه‌علیها) همه‌ی این فضایل را با هم داراست. چون «و اصطفاک علی نساء العالمین»درباره‌ی مریم در قرآن هست و سیده‌ی نساء عالمین، در روایت هم دارد که او سرور زنان عالم در زمان خودش بود، ولی حضرت فاطمه‌ی زهراء (سلام الله علیها)سرور زنان عالم در همه‌ی ادوار تاریخ است این الگوست.

«۱۳۸۳/۰۵/۱۷ بیانات‌ حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی) در دیدار جمعی از مداحان»



*صلوات*

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة...

بررسی اسماء و صفات الهی از دیدگاه ملاصدرا

بررسی اسماء و صفات الهی از دیدگاه ملاصدرا
اکرم علی¬بیگی نژاد*
چکیده
یکی از مسائل مهمّ اعتقادی و کلامی پس از اثبات هستی خداوند، مسئله¬ی اسماء و صفات الهی می¬باشد که از عمیق¬ترین مباحث توحیدی و از مسائل مطرح و اساسی در علم کلام، فلسفه و عرفان می¬باشد. این مسئله در فلسفه¬ی ملاصدرا نیز از جایگاه مهمی برخوردار است به طوری که مفصل¬ترین بحث¬ها در این زمینه متعلّق به این فیلسوف بزرگ است. ایشان در باب اسم و صفت، مشتقات را اسماء الهی می¬داند که مبادی آن¬ها همان صفات الهی است و صفت را امری عارضی می¬داند که هر دو در ذات، متّحد و یکی بوده و در اعتبار، مغایرت و جدایی دارند، فلسفه¬ی ملاصدرا بر مبنای سه اصل اصیل اصالت وجود، اشتراک معنوی در مفهوم وجود و تشکیک در حقیقت وجود تبلور یافته است. ایشان، در بحث وجودشناسی اسماء و صفات الهی، بر اساس همین سه اصل تمام صفات کمالی حق تعالی را عین ذات حق می¬داند و نظریه¬ی عینیت ذات و صفات را مطرح می¬کند و در حوزه¬ی معناشناختی اوصاف الهی نیز بر اساس همین مبانی پیش می¬رود. ایشان، ابتدا در بحث مفهوم وجود، آن را مفهومی بدیهی می¬داند که یک معنا دارد، و اطلاقش بر موارد مختلف، به نحو اشتراک معنوی است. سپس در بحث وجود و ماهیت، وجود را امری اصیل دانسته که در عالم خارج عینیت دارد. درباره‏ی حقیقت وجود هم آن را حقیقتی مشکک و دارای مراتب می‏داند.
واژگان کلیدی: ملاصدرا، وجودشناسی، معناشناسي، اشتراک معنوی، تشکیک، اسماء و صفات الهی.

________________
* دانش آموخته سطح2 و استاد راهنمای تحقیق پایانی حوزه علمیه نرجسیه(س) شهرستان سیرجان
شماره تماس:09134450720
پست الکترونیکی: fbeygi32@yahoo.com

مقدمه
مسئله¬ی اسماء و صفات الهی، يكي از كهن¬ترين مباحث تاريخ كلام اسلامي و ساير اديان الهي است.(سبحانی، 1382: 68) که از مباحث ضروری و بنیادین در حوزه¬ی دین¬پژوهی و از كهن¬ترين مسائل مشترک علوم کلام، فلسفه و عرفان است که هر یک از این علوم از منظر خاصّ خود به تشریح و تبیین این مسئله پرداخته¬اند.
هر چند برخي از آيات قرآن منشاء پيدايش مسائل مهمّي در اين باب شدند، ولي به درستي روشن نيست كه اين موضوع از چه زماني در ميان متكلّمان مسلمان مطرح شده است؛ در عين حال، اين امر مسلّم است كه در قرن دوم هجري اهميّت اين بحث بدان¬جا رسيد كه بعضي از متكلّمان موضوع علم كلام را اسماء و صفات الهي مي¬دانستند. (رازی،1407ق: 37 ) این مسئله به عنوان یکی از مهمترین مسائل اعتقادی در فلسفه¬ی ملاصدرا از جایگاه حائز اهمیتی برخوردار است. ایشان در کتاب¬های خود به صورت مفصل به بحث اسماء و صفات الهی پرداخته است.
در بحث اسماء و صفات الهی سه بحث مطرح است:
الف: مباحث وجودشناسی صفات که بیشتر ناظر به ماهيّت وجودي و تكويني صفات، و رابطه¬ی آن¬ها با ذات الهي است؛ مانند اين¬كه آيا صفات خداوند عين ذات¬اند يا زائد بر آن؟
ب: مباحث معناشناختي صفات كه از محور پيشين مهمّ¬تر بوده و در آیات و روایات ریشه¬ای روشن داشته به طوری که در کتاب¬های روایی یک باب جداگانه به خود اختصاص داده است، به بررسي موضوعات مهمّي چون: چگونگي¬تبيين و توصيف خداوند، تحليل معاني صفات، اقسام صفات و بررسی معانی گزاره¬ها و محمولات منسوب به ذات خدا می-پردازد.
ج: مباحث معرفت شناسی صفات که به شناخت صفات الهی و محدوده¬ی این شناخت می¬پردازد. (که مورد بحث این مقال نیست. )
از این رو، در این مطالعه سعی شده است به دلیل اهمیّت نقش مباحث وجودشناسی در معناشناسی گزاره¬های دینی، از مهمّترین مسائل وجودشناختی و معناشناختی اسماء و صفات الهی از دیدگاه فیلسوف بزرگ مرحوم ملاصدرا بپردازیم با این امید که توفیق درک صحیحی از شناخت حق¬تعالی نصیبمان گردد.

فصل اول: مفهوم شناسی اسم و صفت
قبل از این¬که وارد مبحث اسماء و صفات الهی شویم، لازم است این دو واژه را از نظر لغوی بررسی کنیم و سپس به تعریف ملاصدرا از اسم و صفت بپردازیم.
1-1- دیدگاه لغت دانان
الف- درباره¬ی وجه اشتقاق اسم، بین دو گروه از ادیبان عرب اختلاف نظر بوده است و این اختلاف به ریشه¬یابی این کلمه بر می¬گردد؛ اصل این کلمه یا “سموّ” به معنی ارتفاع و بلندی است که واو آخر آن حذف شده و همزه¬ی اوّل عوض از واو است. (فراهيدى، 1410ق: 319، ابن¬منظور،1414ق: ج14، 397 و ابن فارس،1404ق: 98) یا از مادّه “وسم” مشتق شده و به معناى علامت و نشانه است و واو آن به همزه تبدیل شده است؛ ( فيومى، 1414ق : ج2،660) و احتمال نزديك به يقين آن است كه اصل آن “وسم” به معنى علامت باشد كه اسم هر چيز علامت و نشانه¬ی آن است. (قرشی، 1412ق: ج‏3، 328)
ب- كلمه¬ی صفت مصدر از ماده¬ی “وَصَفَ” است كه “واو” آن حذف و تاء در عوض به آخر آن افزوده شده است. و صفت برگرفته از وصف، به معناى زيور و زيبايى (موجود در موصوف) است. (ابن منظور، 1414ق: ج9، 356) و امّا در بسیاری موارد به معنای اسم مصدر به کار می¬رود. (فيومى، 1414ق: 661) صفت به معنای نشانه¬ای که لازم شئ باشد نیز آمده است. (ابن فارس، 1404ق: ج‌6، 115)
1-2- دیدگاه ملاصدرا
ملاصدرا ذات را هویت و هستی شیء و نحوه¬ی(صورت) وجود خاصّ او می¬داند که به واسطه¬ی آن موجود می-گردد. و می¬گوید: « هر هویتی وجودی، دارای صفات کلی ذاتی و عرضی است که تمامی مفهومات آن¬ها به نحو اشتقاق بر آن هویت صدق می¬کند. » ایشان، مشتقات را اسماء الهی می¬داند که مبادی آن¬ها همان صفات الهی است؛ و فرق اسم و صفت در اعتبار عقلی را مانند فرق بین مرکّب و بسیط در خارج می¬¬داند؛ چون مفهوم ذات در مفهوم اسم اعتبار شده ولی داخل در صفت نیست؛ زیرا صفت یک امر عارضی است؛ و مقصود از صفت معنایی است که بتوان آن را بر ذات حمل نمود که بدان عرضی گفته می¬شود. ( صدرای شیرازی، 1371: 199)
از این رو، از نظر ایشان، هر دو (اسم و صفت) در ذات، متّحد و یکی بوده و در اعتبار، مغایرت و جدایی دارند، همان¬گونه که در عرض و عرضی است.

فصل دوم: وجودشناسی اسماء و صفات الهی
یکی از مهمّترین مسائلی که در بحث وجودشناسی اسماء و صفات الهی مطرح می¬شود چگونگی نسبت صفات حق تعالی به ذات او می¬باشد که همواره معرکه¬ی آراء مختلف اندیشمندان اسلامی از متکلّمان و فیلسوفان بوده است و منشأ بروز و ظهور اندیشه¬ها و عقاید گوناگونی در این عرصه شده است.
2-1- کیفیّت اتّصاف ذات حق¬تعالی به اوصاف کمالیه
« ملاصدرا بر اساس اصل اصالت وجود و تشکیک در مراتب هستی که اشتراک معنوی وجود را نیز در بر دارد – چنان¬چه در بحث معناشناسی به صورت مبسوط¬تر بدان خواهیم پرداخت- به همان نحو که زائد بودن صفات حق را بر ذات او، نامعقول می¬داند، نفی صفات حق و خالی بودن ذات او از هرگونه کمال را نیز باطل می¬شمرد. » (ابراهیمی دینانی، 1375: 94) از نظر این فیلسوف بزرگ، تمام صفات کمالی حق تعالی مانند: علم، قدرت، حیات و … هر چند از نظر مفهوم با یکدیگر متفاوت و متغایرند. مثلاً مفهوم علم متمایز از مفهوم حیات و مفهوم هر یک از آن¬ها نیز مغایر با مفهوم قدرت است، ولی ذات حق بذاته مصداق تمام اوصاف کمالیه است و میان ذات و صفات مصداقاً جدایی و تمایزی نیست، و این اختلاف در مفهوم، بساطت حقیقی حق را نفی نمی¬کند و می¬توان مفاهیم کثیر و متعدّد را از یک وجود واحد بسیط انتزاع نمود. از این رو، در ذات حق تعالی نه جهتی امکانی هست و نه چیزی بالقوّه، بلکه تمام ذات حق تعالی وجودِ بدون عدم، کمالِ بدون نقص، فعلِ بدون قوّه، وجوبِ بدون امکان و خیر بدون شر می¬باشد، چون او از حیث شدّت وجودی نامتناهی است و ذاتش از هر گونه نارسایی و نقصی مبرّا می¬باشد، پس تمام صفات جمالی حق تعالی عین ذات اوست. سپس ایشان می¬گوید: سخن ابونصر فارابی نیز به همین مطلب اشاره دارد: تمامش وجود است، تمامش وجوب است، تمامش علم است، تمامش قدرت است، تمامش حیات است؛ نه این که چیزی از او علم است و چیز دیگری از او قدرت، تا در ذاتش ترکیب لازم آید، و نه این که در او چیزی از علم است و چیز دیگری از قدرت، تا آن که در صفات حقیقیش تکثّر لازم آید. (صدرای شیرازی، 1384: ج1، 101- 98) او در شرح خود بر اصول کافی ذیل حدیث شریف دویست و هشتاد و هفتم نیز نظریه¬ی عینیّت ذات و صفات الهی را مطرح کرده و آورده است که:
« مقصود از مفاهیمی مثل عالم و قادر این نیست که این مفاهیم صفات برای خداوند هستند، بلکه صفات او ذات اوست و ذات او صفات اوست، نه این¬که آن¬جا چیزی به نام ذات و چیز دیگری به نام صفت است تا مستلزم راه یافتن ترکیب در ذات خداوند باشد. بنابر این، ذات حق تعالی وجود و علم و قدرت و حیات و … است و او نیز موجود است و عالم است و قادر است و حیّ و… . » ( همان، 1366: ج3، 209)
ملاصدرا برای اثبات عقیده¬ی خود مبنی بر عینیّت ذات و صفات الهی دلایل متعدّدی اقامه کرده است.ایشان پس از بیان این دلایل برای استحکام سخنش به نقل سخنان حضرت علی علیه السلام در خطبه¬ی اوّل نهج البلاغه و شرح آن می¬پردازد. «نهایت و مرتبه¬ی کامل اخلاص در توحید، نفی صفات زائد بر ذات است» بیان می¬کند که منظور حضرت، نفی معانی از ذات حق متعال نیست زیرا این سخن مستلزم اعتقاد به تعطیل ذات از صفات است که این کفر می باشد بلکه منظور حضرت، نفی صفات زائد بر ذات خداوند به حسب وجود و حقیقتشان است.
در آخر نیز بیان می¬کند بر آن نحوی که ما تحقیق نمودیم فرقی نمی¬کند اگر کسی بگوید، «صفات عین ذات مقدسند» یا بگوید «غیر ذاتند» یا اینکه « نه عین ذاتند و نه غیر ذات.» (همان، 1384: ج1، 116- 111)

فصل سوم: معناشناسی اسماء و صفات الهی
در این فصل، در ابتدا تقسیمات مختلف اسماء و صفات الهی که از مباحث معناشناسی اسماء و صفات است، بحث می¬شود. سپس به بررسی ديدگاه‏ ملاصدرا در حوزه¬ی معناشناسی صفات الهی می¬پردازیم.
3-1- تقسیمات صفات الهی
ملاصدرا در بیان اقسام صفات در شرح اصول کافی خود، ذیل حدیثی در باب صفات ذات، صفات الهی را به سه دسته¬ی صفات سلبیه¬ی محضه همانند قدوسیت و فردیت، صفات اضافه¬ی محضه همانند مبدئیت و رازقیت و صفات حقیقیه که خود بر دو قسم حقیقیه¬ی ذات الاضافه مانند عالمیت و قادریت و حقیقیه¬ی محضه مانند حیات و بقا تقسیم می شود، منقسم می کند. و در ادامه بیان می دارد که سلوب و اضافات، زائد بر ذاتند ولی زیادتشان موجب تکثر و انفعال نیست چرا که اعتبار آن¬ها بعد از اعتبار مسلوب عنه و مضاف الیه است. به عبارتی ذاتی که این صفات از آن سلب می شود یا به آن اضافه می گردد اعتبارش قبل از این سلب و اضافه است و این نحوه سلب و اضافه به اعتبار آن جاری می شود.
وی سپس در مورد سلوب و اضافات نسبت به حق متعال توضیح داده و بیان می دارد که در مورد خداوند متعال اینگونه است که همه ی سلوب، راجع به سلب امکان است مانند سلب جوهریت، جسمیت، امکان، مکان، شریک، نقص، عجز و آفت از خداوند. و اضافات نیز راجع به موجودیت هستند مانند رازقیت، خالقیت، عالمیت، قادریت، کرم، جود، رحمت و غفران. به عبارتی صفات اضافی به تحقق متعلقشان در خارج باز می گردند. یعنی خداوند از حیث خلق موجودات و علم به آنها، خالق و عالم نامیده می شود البته ملاصدرا متذکر می شود که حیثیت این اضافه به حسب متعلقش متفاوت می شود و نام متفاوتی می گیرد و در حقیقت همه ی این اضافات در ذات احدیت، واحد هستند وگرنه به دلیل تخالف حیثیات اضافات، در ذات خدا تکثر ایجاد می شد. .( معین الدینی، 1390: 29- 28)
وی در ادامه به تبیین صفات حقیقیه پرداخته و ذکر می کند که، این صفات زائد بر ذات نبوده و عین ذات الهی هستند و معنی این عینیت هم چیزی فراتر از نفی اضداد آنها از ذات الهی است به این معنا که علم صرفا به معنی نفی جهل و قدرت به معنی نفی عجز نیست و بر همین منوال سایر صفات از سمع و بصر و دیگر صفات حقیقیه چرا که از نظر وی این نحوه الهیات سلبی موجب تعطیلی ذات از صفات است، هم چنین وی معتقد است که اطلاق معنای عالم وقادر و دیگر صفات بر خداوند به معنای اطلاق آثار آن صفات بر ذات نیست و نمی توان اینگونه مدعی شد که ذات واجب الوجود خالی از صفت علم و قدرت است ولی اثر علم وقدرت به جای آنها در ذات متحقق است،به عبارتی نمی توان غرض از صفت علم و یا قدرت را همان اثری دانست که بر آنان مترتب می گردد و معتقد شد که با وجود اثر نیازی به وجود صفت نیست، زیرا که لازمه ی آن، اطلاق صفات علم وقدرت بر خداوند به نحو مجاز است نه حقیقت و خداوند عالم و قادر و حی و سمیع و بصیر است به مجاز چرا که مستلزم امکان سلب این صفات از وی است. هم چنین وی اراده را نیز در ردیف صفات حقیقیه ذکر می کند.. (همان: 30)

3-2 مشکل معناشناختی اسماء و صفات الهی
« در متون مقدّس دینی اوصاف زیادی را به خداوند نسبت می¬دهیم که پاره¬ای از این اوصاف، اختصاص به خداوند داشته و غیر مشترکند؛ ولی پاره¬ای دیگر از این اوصاف، بین انسان و خداوند مشترک می¬باشند. از سوی دیگر، یکی از باورهای بنیادین دینی که براساس متون دینی هم تأیید شده، این است که خداوند هیچ شباهتی با سایر اشیاء و پدیده ها ندارد و از ین رو، نمی¬توان او را به هیچ مخلوقی تشبیه نمود.
نتیجه¬ی این دو مقدّمه با انضمام مقدّمه¬ی دیگری که عبارت است از این که: ما معنای دیگری برای این اوصاف، غیر از معانی روزمره و عرفی آن¬ها که مستلزم امکان و احتیاج است، سراغ نداریم؛ سبب پیدایش یکی از مشکلات اصلی بحث زبان دینی و پیدایش سؤالاتی از این قبیل شد که: اوصافی از قبیل سمیع، بصیر، متکلّم و … وقتی که در مورد خداوند به کار می¬روند چه معنایی دارند؟ اگر ما این اسامی را بر معانی انسانی و محدود و امکانی حمل ننماییم، پس معنای دیگر این¬ها چیست؟ » ( علی¬زمانی، 1387: 42)
دیدگاه ملاصدرا در بحث معناشناسی اوصاف الهی، دست کم بر سه مبنای اساسی استوار است:
1 . “اشتراک معنوی” در مفهوم وجود و نیز سایر مفاهیم کمالی از قبیل علم و قدرت و حیات، که براساس آن این اوصاف و محمولات به معنای واحد و یکسانی بر خالق و مخلوق حمل و اطلاق می¬شوند. (همان، 1387: 396)
قبل از این¬که به تبیین نظر ملاصدرا بپردازیم لازم است تا حدودی با مسئله¬ی اشتراک معنوی وجود آشنا گردیم؛
مقصود از اشتراک معنوی وجود این است که لفظ “وجود” در تمام موارد به یک معنا به کار رود نه این که در هر موردی معنایی غیر از مورد دیگر داشته باشد. مثلاً وقتی می¬گوییم: انسان موجود است، خورشید موجود است، گیاه موجود است و امثال این ها، بر اساس اشتراک معنوی وجود در تمام این قضایا تنها یک مفهوم است که محمول واقع شده نه مفاهیم مختلف که صرفاً در لفظ وجود مشترکند. (مصباح، 1378: 75) یعنی لفظ وجود بیشتر از یک معنی و مفهوم ندارد ولی آن معنی و مفهوم به گونه ای می باشد که عمومیت دارد و بر اشیاء متعدد صدق می¬کند.
قائلان به اشتراک معنوی، صحّت این مدّعا را وجدانی و بی¬نیاز از استدلال و برهان می¬دانند. به گونه¬ای که هر کسی با مراجعه به ذهنیات خود و با چند مقایسه به صحّت این مدّعا پی می¬برد. از این رو بسیاری از از محققان این مسئله را بدیهی و قریب به بدیهی دانسته¬اند.( همان: 77)
در عین حال از نظر ایشان چون این امر واضح، بر بعضی از اهل نظر اشتباه شده است، دلایلی عقلی-فلسفی بر آن اقامه کرده¬اند، که ما به سه دلیل از دلایلی که شهید مطهری بر اشتراک معنوی وجود آورده ¬است، اشاره می¬کنیم:
1- وجود، صلاحیت دارد به اقسام گوناگونی مثل وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود خارجی و وجود ذهنی تقسیم شود و تقسیم در صورتی صحیح است که وحدت مقسم، محفوظ باشد.
2- وجود و عدم نقیض یکدیگرند. فرضاً لفظ وجود را مشترک بدانیم، در لفظ “عدم” نمی¬توانیم احتمال بدهیم که اشتراک فقط در لفظ است، زیرا در این صورت لفظ عدم دارای معانی متعدّد می¬گردد در حالی که در عدم تمایزی نیست. پس عدم که نقیض وجود است مشترک معنوی است.
3- اگر به وجود موجودی معتقد شویم و آن را قسم خاصی از وجود بدانیم، سپس اعتقادمان به آن قسم خاص منتفی شود یا دچار تردید شویم، اعتقاد به اصل وجود آن شیء آسیب نمی¬بیند. مثلاً اگر حیوانی را از دور ببینیم و معتقد شویم که آن حیوان فیل است، امّا وقتی که به حیوان نزدیک شویم و ببینیم که اسب است و اعتقادمان به فیل بودن آن حیوان منتفی شود، این موجب نمی¬شود که اعتقاد ما به حیوان بودن آن آسیب ببیند. زیرا “حیوان” مشترک معنوی است. وجود نیز همین گونه است. زیرا اگر برای جهان معتقد به وجود خالقی شویم، امّا مردّد شویم که آن خالق موجود، واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم؟ این تردید ما به اصل اعتقادمان به وجود خالق آسیب نمی¬رساند. (مطهري، 1388: 30- 29)
از نظر معتقدین به اشتراک معنوی وجود، همان¬گونه که مفهوم وجود، نسبت به موارد اطلاق خود مشترک معنوی است، مفاهیم اسماء و صفات حق نیز نسبت به موارد اطلاق خود، مشترک معنوی خواهند بود؛ مثلاً از نظر آنان معنایی که از اطلاق اسم عالم در مورد حق تعالی، فهمیده می¬شود از اطلاقش در مورد انسان نیز همان معنا فهمیده می¬شود؛ تنها تفاوتی که جود دارد تفاوت در شدّت و ضعف است. از این رو، کسانی که قول به اشتراک معنوی را پذیرفته¬اند، تفاوت در مصادیق را از نوع تفاوت در مراتب تشکیک به شمارآورده و تفاوت در مراتب تشکیکی را نه تنها منافی با واحد نمی¬دانند، بلکه آن را مؤکّد معنی واحد نیز می¬شناسند. این نظریه همان چیزی است که ملاصدرا مطرح کرده و علامه طباطبایی نیز به آن تمسّک جسته است. (ابراهيمي دینانی،1379: 80-79)
« ملاصدرا بر این نکته تأکید دارد که اشتراک موجودات با یکدیگر در معنا و مفهوم امری قراردادی نبوده و گویای یک نوع اشتراک و وحدت در مقام واقع است. اشتراک و وحدتی که صرفاً بین موجودات وجود داشته و به هیچ وجه بین یک امر موجود و یک امر معدوم تحقق ندارد. » (علي¬زماني، 1387: 397)
2 . “نظریه تشکیک” که براساس آن اختلافات بین خالق و مخلوق در علم و قدرت و حیات و وجود، نوعی اختلاف تشکیکی شمرده می شوند و اختلاف در مصداق می باشد.(همان: 396)
مبنای دیگری که ملاصدرا با تأکید بر آن، به تبیین معنایی اوصاف الهی می¬پردازد، اصل “تشکیک در وجود” است.
در تشکیک چهار امر شرط است:
وحدت حقیقی، کثرت حقیقی، سریان و ظهور حقیقی آن وحدت در این کثرت، بازگشت حقیقی این کثرت به آن وحدت. اگر از وحدت و کثرت به اتفاق و اختلاف تعبیر کنیم، می توانیم دو شرط اخیر تشکیک را به این صورت بیان کنیم که در تشکیک “ما به الاتفاق به ما به الاختلاف و ما به الاختلاف به ما به الاتفاق” بازگشت می¬نماید. در صورت عدم تحقق یکی از این چهار شرط، تشکیک محقّق نخواهد شد. در آن¬جا که ما به الختلاف و ما به الاتفاق به دو امر جدای از هم بازگشت می¬نمایند حمل مفهوم واحد بر مصادیق، تنها به لحاظ ما به الاتحاد بوده و از قبیل حمل به تواطوء است نه تشکیک، و چون افراد ساده اندیش این گونه از موارد را تشکیک می¬نامند به آن تشکیک عامی می-گویند. ( جوادی آملی، 1382: ج1، 258- 257)
تشکیک بر دو نوع است:
الف- تشکیک عام: که در این نوع تشکیک، “ما به الاشتراک غیر ما به الامتیاز” می باشد.
ب- تشکیک خاص: که در این نوع تشکیک “ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز” است؛ یعنی تفاوت موجودات تفاوت بر اساس مراتب است. بنابراین، هم ما به الاشتراک و هم ما به الامتیاز موجودات به وجود باز می¬گردد و در حقیقت، ما به الاشتراک به مابه الامتیاز باز می¬گردد. از این رو، وجود حقیقت واحد و در عین حال، دارای مراتب گوناگون است. (علي¬زماني، 1387: 401- 400)
3. ” اصالت وجود” اساس این تشکیک، که ملاصدرا مطرح نموده است، مبتنی بر اصالت وجود می¬باشد، چون وجود در حکمت صدرا قائمه¬ای است که همه چیز بر آن استوار می¬باشد، به گونه ای که اگر کسی معنای وجود در حکمت صدرا را بفهمد، فهم حکمت او برایش آسان می شود و هرگاه نتواند بفهمد در حکمت الهی ملاصدرا وجود چیست، ممکن است که فلسفه¬ی او را درک نکند.( کُربن، 1361: 41 ) از نظر این فیلسوف بزرگ وجود مشکک است به تشکیک خاص و هستی یک حقیقت ذو مراتب است. ایشان عقیده¬ی خویش را در کتاب¬های خود تصریح و تأیید می¬کند و در بیشتر آثار خود روی مسئله¬ی تشکیک تأکید می¬نماید. ( ابراهیمی دینانی، 1379: 290 )
ملاصدرا هم چنین تأکید می¬کند که تصور بسیاری از افراد، در مورد اسمی که بر چند معنا اطلاق می¬شود به گونه-ای است که برای آن سه وجه تصور می¬کنند؛ یا آن را مشترک لفظی می¬دانند (مانند اسم “عین” که بر چندین معنا اطلاق می¬شود) یا آن را حقیقت و مجاز می¬دانند (نظیر اطلاق “شیر” بر حیوان درنده و انسان شجاع) و یا آن را متواطی و قابل تطبیق بر همه معانی به صورت یکسان (مشترک معنوی) می¬دانند. این افراد نمی¬دانند که نوع دیگری از کلی مشترک هست که با هیچ یک از این تصورات سازگار نیست، بلکه اطلاق خاص خود را دارد؛ نظیر اطلاق “وجود” بر وجودات گوناگون و اطلاق “نور” بر نورهای مختلف و اطلاق “علم” به علوم افراد مختلف. در واقع، برخی از وجودها در نهایت قوت و شدت قرار دارند و هیچ وجود قوی¬تر و شدیدتری برتر از آن¬ها نیست و برخی از وجودها (نظیر هیولی) در نهایت ضعف و قوه بودن قرار دارند. همچنین برخی از نورها نورالانوار هستند که شدت آن¬ها هیچ نهایت و غایتی ندارد و برخی از نورها نیز در نهایت ضعف هستند.(صدرای شيرازي، 1366:ج3، 298)
ملاصدرا معتقد است که اگر ما به این دو مبنا یعنی وحدت مفهوم وجود و تشکیک در مصداق آن، توجّه داشته باشیم و نیز مقام مفهوم و مصداق را از یکدیگر تفکیک کنیم و بدانیم که مفهوم از همه خصوصیات مصداق حکایت نمی¬کند و تنها به حیثیت خاصی از حیثیت¬های متعدّد مصداق ناظر است، خواهیم دید که مفهوم وجود، که از اصل تحقق عینی و منشأ آثار بودن و طرد عدم از یک شیء حکایت می¬کند، به همان معنایی که بر واجب الوجود صادق است، به همان معنا بر ممکن الوجود نیز صادق خواهد بود و به همان معنایی که بر وجود عقول برتر دلالت می¬کند، بر وجود نفوس و وجود ماده نیز دلالت می¬کند. این موجودات در اصل موجود بودن شریک و متحد بوده و با یکدیگر هیچ گونه اختلافی ندارند. اگر اختلاف و تمایزی وجود دارد، در نحوه¬ی وجود داشتن، مرتبه¬ی وجودی و اموری مانند آن است که مفهوم وجود از آن¬ها حکایت نمی¬کند. همه¬ی تمایزات و اختلاف¬های مصداقی نیز در مفهوم منعکس نمی شود. تنها نکته ای که در این¬جا وجود دارد این است که صدق این مفهوم بر مصادیق متنوع، به نحو متواطی و یکسان نیست، بلکه به نحو تشکیکی است، که می¬توان بین وحدت در مفهوم و کثرت در مصداق را جمع نمود.(علی-زمانی،1387: 176- 175)
ایشان قائل است کسانی که درصدد انکار اشتراک معنوی وجود هستند، بدون این که خود آگاه باشند به اثبات اشتراک معنوی وجود اقرار می¬کنند؛ زیرا اگر وجود در هر یک از موجودات با وجود در موجود دیگر، از هر جهت مغایرت داشته باشد، دیگر چیزی باقی نمی¬ماند که بتوان گفت این موجود با موجود دیگر در چیزی مشارکت ندارد؛ به این ترتیب، وقتی بین موجودات هیچ وجه اشتراکی وجود نداشته باشند و بلکه از تمام جهات مباینت داشته باشند، انسان به ناچار باید با یک سری مفاهیم غیر متناهی رو به رو باشد. و برای این که بتواند به اشتراک یا عدم اشتراک آن¬ها حکم کند باید همه¬ی آن مفاهیم را مورد توجه قرر دهد. در حالی که انسان نه توانایی توجه به مفاهیم غیر متناهی را دارد و نه احتیاجی برای این کار در خود مشاهده می¬کند و اگر چنین باشد می¬توان دریافت که در واقع وجود بین موجودات مشترک است و احکام انسان نیز بر اساس همین قدر مشترک انجام می¬پذیرد. (صدرای شیرازی، 1384: ج1، 37-36)

نتیجه گیری
با نگرشی کلّی بر مباحث مطرح شده نتایج ذیل بدست می¬آید:
مرحوم ملاصدرا در بحث اسم و صفت، هر دو را در ذات، متّحد و یکی می¬داند که در اعتبار، مغایرت و جدایی دارند، در باب تقسیم صفات، صفات الهی را به سه دسته¬ی صفات سلبیه¬ی محضه، صفات اضافه¬ی محضه و صفات حقیقیه که خود بر دو قسم حقیقیه¬ی ذات الاضافه مانند عالمیت و قادریت و حقیقیه¬ی محضه مانند حیات و بقا تقسیم می¬شود، منقسم می¬کند. فلسفه¬ی ملاصدرا بر مبنای سه اصل اصیل اصالت وجود، اشتراک معنوی در مفهوم وجود و تشکیک در حقیقت وجود تبلور یافته است. ایشان، در بحث وجودشناسی اسماء و صفات الهی، بر اساس همین سه اصل، نظریه¬ی عینیّت ذات و صفات الهی را مطرح می¬کند و تمام صفات کمالی حق تعالی را عین ذات حق می¬داند. و در حوزه¬ی معناشناختی اوصاف الهی نیز بر اساس همین مبانی پیش می¬رود. ایشان، ابتدا در بحث مفهوم وجود، آن را مفهومی بدیهی می¬داند که یک معنا دارد، و اطلاقش بر موارد مختلف، به نحو اشتراک معنوی است. سپس در بحث وجود و ماهیت، وجود را امری اصیل دانسته که در عالم خارج عینیت دارد. درباره‏ی حقیقت وجود هم آن را حقیقتی مشکک و دارای مراتب می‏داند.، به طوری که عالی ترین مرتبه¬ی آن، مرتبه¬ی واجب است که کمال و فعلیّت محض بوده و هیچ نقصی ندارد و پایین¬ترین مرتبه¬ی آن، مادّه¬ی اولی است که در حاشیه¬ی عدم قرار گرفته است. بنابراین، از نظر ملاصدرا با توجّه به وحدت تشکیکی وجود، تمام اوصافی که بین خالق و مخلوق مشترک¬اند بر موجودات مختلف به نحو تشکیکی حمل می¬شوند. مثل حمل مفهوم وجود بر وجود خدا و وجود سایر انسان¬ها که وجود خدا در نهایت شدت و وجود انسان در نهایت فقر و ضعف است. حمل بقیه¬ی صفات بر موجودات مختلف نیز به همین شکل می¬باشد.

فهرست مراجع
1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، (1375)، اسماء و صفات حق تبارک و تعالی، تهران، اهل قلم.
2. ابن فارس، ابو الحسين احمد زكريا، (1404ق)، معجم مقائيس اللغة، تحقیق و تصحیح: عبد السلام محمد هارون، ج6، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.
3. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، (1414ق)، لسان العرب، ج9 و 14، محقق و مصحح: احمد فارس، بیروت، ناشر دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع.
4. جوادي آملي، عبدالله، (1382)، رحیق مختوم، ج1، قم، اسراء.
5. رازى، فخرالدين، (1407ق)، المطالب العالیه من العلم الإلهی، تحقیق: دکتر حجازی سقا، بیروت، دارالکتب العربی.
6. سبحانی، محمدتقی، (1382)، اسماء و صفات خداوند، در: دانشنامه امام علی(ع)، ج2، ص126- 65.
7. صدرای شیرازی، محمدبن ابراهیم(صدرالمتألهین)، (1384)، اسفار اربعه، ترجمه محمد خواجوی، ج1 از سفر اول، تهران، انتشارات مولوی.
8. ________________________،(1371)، مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی.
9. _______________________، (1366)، شرح اصول الکافی، ج3، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، مؤسسه انتشارات مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
10. صدوق، ابن بابویه، ( 1398ق)، التوحید، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
11. علی¬زمانی، امیر عباس، (1387)، سخن گفتن از خدا، تهران، انتشارات پژهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
12. فراهیدی، خلیل¬بن¬احمد، (1410ق)، العین، ج2،3،4،5،6،8، تحقیق و تصحیح،: محمد مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم، نشر هجرت.
13. فيومى، احمد بن محمد مقرى، (1414ق)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج2، قم، منشورات دار الرضي.
14. قرشی، علی¬اکبر، (1372)، قاموس قرآن، قرشی، ج3، تهران، ناشر دارالکتب الاسلامیه.
15. کلینی، محمد بن اسحاق، ( 1362)، الكافي،‏ تهران،‏ انتشارات اسلاميه.
16. کُربن، هانری، (1361)، ملاصدرا، ترجمه ذبیح الله منصوری، (بی جا)، سازمان انتشارات جاویدان.
17. مصباح¬ یزدی، محمدتقی، (1378)، آموزش عقاید، ج1، قم، دارالثقلین.
18. معین الدینی، نعیمه، علم الهی و بررسی تظبیقی علم بلامعلوم با علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا، استاد راهنما: علی اکبر نصیری، 1390، ص30- 28.
19. مطهری، مرتضی،(1388)، شرح منظومه، تهران، انتشارات صدرا .

 

دهه فجــــــــــر مبـــــــارک...

چشم هایش همه شب هیأت واویلا داشت...

 

قدقامتِ شما ، کلام عاشورا بود


آمیخته با قیام عاشورا بود


حضرت سجّاد(علیه السلام)! پس از غروب آن ظهر غریب


سجّاده ی شما پیام عاشورا بود


*شهادت غریبانه امام سجاد(علیه السلام) تـســــــلیت*


*صلوات*

یا کاشف الکرب...

ارزش حضرت اباالفضل(علیه السلام) ؛ به جهاد  فداکاری و اخلاص  ومعرفت او به امام زمانش است.


                                                                                                                * امام حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی)1384/05/05*


 

*صلوات*

عید غدیر یعنی حرکت با ولایت...

روز عرفه سجاده ای به وسعت هستی گسترده است...

باقر علم جهان را شما ملقب باشی...


باقر علم جهان را شما ملقب باشی


شما به یادآور هر ناله‌ی حضرت زینب (سلام الله علیها) باشی



* شهادت جانسوز و مظلومانه حضرت امام محمدباقر (علیه لسلام) تسلیت *


*صلوات*

ظهور...

گفتم اینجا تا مشهد مقدس چقدر راه است؟! گفت : آنقدر که بگویی... السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)....


بوی خوش کدام بهار است که شامه ی زمین را می نوازد؟

هوای پیراهن کدام یوسف است که دنیا را به سر مستی فراخوانده است؟

ذی القعده یازدهمین روزش را چرا چراغانی کرده است؟

روشنی از روزنه ها جاری است.خورشیدی از دامان  حضرت نجمه آن زنی که حیا و دینداری اش مثال زدنی است طلوع کرده است تا سرنوشت تاریک دنیا را به روشنایی روز تبدیل کند.

شوق در رگ های ذی القعده می دود.


*ما را به گوشه حرم خود مقیم کن*

*مهمان مهربانی است کریم کن*

*دربانی حرم شما آرزوی ماست*

*ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن*


*میلاد باسعادت و فرخنده شمس الشموس,امام رئوف

حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مبارک*


*صلوات*

ایستادند تا بمانیم...

یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه...

روضه خوانت تمام افلاک است...


در عزای تو حضرت هادی(علیه السلام)

که گریبان آسمان چاک است

نه فقط چشم های ابری ما

روضه خوانت تمام افلاک است

 

*شهادت مظلومانه حضرت امام هادی(علیه السلام) تسلیت*

 

 

*صلوات*

ذکر تحویل سال...

حرمت نگه دارید پای سفره عید ,حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عزادار است...

نسیم و سبزه و گل سوگوار حضرت فاطمه اند (سلام الله علیها)...

رمز تغییر حال ما زهرا(سلام الله علیها)ست

داغدار غم مادر که ندارد عیدی...

یادت باشه...

آمدم ای شاه پناهم بده...

آمدم ای شاه ، پناهم بده ، خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان ، دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق ، قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم ، اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست ، شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع ، گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است ، بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من ، با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند ، نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی ، جمله ی حاجات مرا هم بده

 

*صلوات*

ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه به گریه می اندازد...

 

سلام، غریب تر از هر غریب


سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده


سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده


سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده


سلام امام غریب من

 

*شهادت غریبانه کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(علیه السلام) تسلیت*

 

 

*صلوات*

 

جنگ جنگ اراده هاست...

مشمول دعاهای ویژه...

حضرت آیت الله مصباح یزدی به این نکته به خوبی اشاره کرده اند که :

« در پرتو توجه مدام به ساحت نورانی مولایمان حضرت حجت بن الحسن( ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ) می توانیم مشمول ولایت و عنایت خاص حضرت  و دعاهای ویژه و خالصانه اش شویم.

توجه حقیقی به آن وجه خداوند در واقع پیوند قطره ای ناچیز به اقیانوس عظمت و نورانیت است که احساس تاریکی  و تنهایی مان را به روشنی و یگانگی مبدل می سازد.

توسل واقعی به آن منبع قدرت و معنویت ,سدّ محکمی است که ما را در مقابل جمیع وسوسه های شیطانی و آفت های دنیایی و آخرتی مصون و محفوظ نگاه می دارد.

 

جنگ نرم...

 

جنگ نرم...

امام لحظه های مناجات سبز صحیفه عشق و عرفان...

ای داغدار آینۀ کربلا سلام

معنای صبر و داغ و سجود و دعا سلام

سجاد(علیه السلام) ، ای صحیفۀ تو مصحف شهود

سجادۀ گشوده به سمت خدا سلام

ای نورِ صادر از صدفِ پنج تن، درود

ای وارث حقیقت آل عبا، سلام

جان داده با تمام شهیدان حسین(علیه السلام) را

سجّاد(علیه السلام) ، ای شهادت بی‌انتها، سلام

 

*تسلیت باد شهادت امام لحظه های مناجات سبز صحیفه عشق و عرفان امام سجاد(علیه السلام)*

 

*صلوات*

مثل آینه باش...

 

تخریبچی...

 

لقمه حلال...

دفاع همچنان باقی است...

بچه های مسجد اهل دل اند...

 

نماز...

 

انتخاب شما در دنیا...

 

 

آذرخشی در شب...

ناگهان آذرخشی به دل شب افتاد و چنان آتش و نوری شعله کشید که ستم یک جا سوخت.

فریادی در حنجره بشر پیچید و دیوار سکوت را شکست.

از افق های دور

به هنگام سحر

مردی از جنس فجر

با کتابی در دست و تبسم بر لب و دستانی که نوازشگر غم های غریبانه غربت بودند، از راه رسید.

روزمان زیبا شد…

 

(شاعر:جناب آقای حمید رحمانی)

 

* سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، سی و پنجمین بهار گرامی باد *



نماز بسان ائمه...

حضرت اباصالح المهدی (ارواحنابفداه) مانند سایر ائمه معصوم(علیه السلام) نمازشان را در اول وقت، اقامه می کنند. چیزی مانع نماز اول وقتشان نمی شود.

همه ما گرفتاری هایی داریم، چه گرفتاری های روحی ، چه جسمی و مادی…

اما وقتی گرفتاری ها هنگام نماز اول وقت به سراغمان می آید، گاهی به راحتی نماز اول وقت را رها می کینم و خیلی خونسرد دنبال کارمان میرویم.

بعد از انجام کارهایمان، اگر حواسمان باشد نماز را وسط یا آخرت وقت می خوانیم و اگر حواسمان نباشد و احساس کنیم که نمازمان را خوانده ایم وقت نماز خواندن می گذرد و تازه به فکر قضا شدن نماز می افتیم…

حضرت آیت الله جوادی آملی یک روز در درس تفسیرشان فرمودند: خیلی اوقات ما به علامه طباطبایی( رحمة الله) عرض می کردیم: آقا درس اخلاق بفرمایید. ایشان می فرمودند: اخلاق ، گفتنی نیست عمل کردنی است. اخلاق را باید به کار بست.

شما این حضرت آیت الله بهجت(رحمة الله) را ببینید تمام زندگی اش درس اخلاق است.

رفت و آمد ایشان، برخورد هایشان همه درس اخلاق است.

از سویی مانند دیگر فقهاء تدریس می ند و از سوی دیگر بسان ائمه نماز می خواند.(1)

 

1- فریادگرتوحید، ص170 .


محرم

کلمات قصار امام حسین (ع) :

* هر کس خدا را بپرستد و خق بندگی او را بجای آورد , خداوند به او بیش از آنچه می خواهد می رساند .

* اگر سه چیز نبود , هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد : فقر و نیازمندی , بیماری و مرگ .

* اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.

* بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. نيز می فرمایند : به کسی که سلام نداده اجازه صحبت ندهید.

*کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست هر که باشد ارزش قائل نشود.

*هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.

* بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .

*خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.